صبح خیلی زود از خواب بیدار شدم. بدون دلیل خاصی، فقط حس میکردم باید کاری انجام بدم. رفتم سراغ قفسه کتابهام. چشمم به «جزوه پاتولوژی پزشکی» افتاد. مدتها بود لمسش نکرده بودم. ورق زدنش، مثل سفر در زمان بود. اون خطوط رنگی و حاشیهنویسیها هنوز همون حس عجله و اضطراب شب امتحان رو برمیگردوند. چقدر دلم برای اون شلوغیها تنگ شده.
مسئولیت فایل آپلود شده بر عهدهی کاربر آپلودکننده میباشد، لطفا در صورتی که این
فایل را ناقض قوانین میدانید
به ما گزارش دهید.